با سلام دوست گرامی.

با پوزش، به دلیل سفر و کمی کسالت، نتوانستم پیش از این به نامه‌ی شما پاسخ دهم.

ممنونم از نقدی که بر کتاب لائیسیته چیست آورده اید و هم چنین از کارهای تان در باره ی ترویج ایده‌ی لائیسیته.

آن چه که در زیر در پاسخ به نقد شما می آورم البته نظرات شخصی من با توجه به ملاحظات مختلف شماست و در نتیجه قابل تغییر و تصحیح نیز می‌باشند.

 

 

1

در مورد نکات بند 1 شما:

من از «سکولاریسم» یا «سکولاریزم» که واژه ای انگلیسی، مجازی و ساختگی است و بار ایدئولوژیکی دارد کمتر نام می برم و اگر می برم، به طور نمونه در همان کتاب لائیسیته چیست، به خاطر آن است که کاست امروزی سیاسی و روشنفکری ایران که بیشتر آشنا و مانوس با ادبیات و فرهنگ آنگلو- ساکسونی است چنین واژه‌ای را با دریافتی محدود و دست و پا شکسته به کار می‌برد، در حالی که آن چه که داریم، در ادبیات فلسفی و سیاسی غربی، «سکولاریزاسیون» چون فرایند دنیوی شدن است. سکولاریزاسیون همان طور که در نوبت‌هایی از جمله در مقاله‌ی مبسوطی بدین نام نوشته‌ام، معناهای مختلفی دارد (شما نیز در نقد تان به این مساله اشاره دارید). یکی از آن تعاریف را می توان با احتیاط زیاد نزدیک به معنای لائیسیته یعنی جدایی دولت و دین دانست. با این که در سکولاریزاسیون مقوله‌ای به نام «جدایی دولت و دین» (یا جدایی دولت و کلیساها) یافت نمی شود. نگاه کنید در گذشته و حتا امروزه به گهواره سکولاریزاسیون که در آلمان و آمریکا‌ست. در اولی دولت برای کلیسا همواره از مردم مالیات می گیرد و در دومی روی اسنکناس ملی کشور (دولار) جمله in the god we trust حک شده است، رئیس جمهورش در مراسم تحلیف باید به کتاب آسمانی سوگند یاد کند و این، از جمله، لابی‌های مذهبی در آن جا هستند که رئیس جمهور می‌سازند ( کاندیداتوری رامنی و...).

موضوع اصلی بحث‌های من در این باره همواره این بوده و هست: نشان دادن اختلاف‌ها و اشتراک‌ها بین این دو مقوله مهم فلسفی – سیاسی و اجتماعی: سکولاریزاسیون و لائیسیته، با دخالت دادن فرایند تاریخی و دینی یعنی در یک جا (اروپای مرکز و شمال) شکل گیری رفرماسیون یا پروتستانتیسم و همکاری آرام و توام با تبانی دولت و کلیسای رفرمه و در جای دیگر (اروپای کاتولیک جنوب)، تقابل و عدم سازش آن دو قدرت  که به گونه‌ای لائیسیته را در جریان فرایندی توام با جنگ و منازعه دولت و کلیسا می سازد. همه‌ی این ها البته به معنای آن نیست که نمی توان و نباید از واژه سکولاریزاسیون به معنای «دنیوی شدن» نهاد‌های مدنی و دینی سخن راند. حتا بر عکس به نظر من در این موضوع مشخص اجتماعی یعنی در مبحث «دنیوی شدن» حیطه های مختلفی که تحت نفوذ و سیطره ی دین قرار داشت، سکولاریزاسیون حق مطلب را بهتر از لائسیزاسیون ادا می کند چون در واژه سکولاریزاسیون «این‌جهانی» (سِکولوم) عجین شده است در حالی که در واژه لائیک (لائوس یونانی که معنای مردمی دارد) چنین نیست.   

 

2

در مورد نکات بند 2 شما:

ما دولت لائیک داریم و نه جامعه ی لائیک. این «نهاد ها» هستند که لائیک هستند (سه قوای مملکتی) و نه جامعه ی مدنی. همان طور که نوشته اید و من هم در کتاب لائیسیته مفصل در باره ی آن تذکر داده ام بسیاری از دولت ها به دلیل عدم رعایت کامل سه اصل لائیسیته یعنی جدایی دولت و دین، آزادی ادیان و عدم تبعیض دینی، لائیک به معنای واقعی کلمه نیستند. از جمله دولت شوروی دیروز و یا ایالات متحده کنونی و یا انگلستانی که ملکه اش بنا بر قاون اساسی اش باید نگهبان کلیسای مستقر آنگلیکن باشد...

 

3

در مورد نکات بند 3 شما:

شما در این قسمت به گونه ای دین و مرام (منظورتان شاید ایدئولوژی است ؟) را یکسان گرفته اید در حالی که چنین نیست. «ایدئولوژی» واژه‌ای ناروشن و مخدوش است که در سده‌ی نوزدهم توسط فرانسوی ها ساخته و پرداخته شده و تعاریف مختلفی از آن به دست داده می شود که بیشتر به سیستمی فکری با هدفی عملی مربوط می شود  در حالی که دومی از آغاز شکل گیری بشر وجود داشته است و از جمله به ایمان و وجدان افراد ربط پیدا می کند.  اسلام دین است اما مارکسیسم یا سوسیالیسم نظریه یا تئوری است و حالا این که بعداً بعضی ها از این ها سیستم، ایدئولوزی یا مرام ساخته اند و به تقدیس آن‌ها چون دین جدید پرداخته اند موضوعی شناخته شده است که ربطی به لائیسیته ندارد. به همین دلیل نیز ما از لائیسیسم با لائیسیزم (به سان واژه ناروای سکولاذیسم و سکولاریزم) سخن یه میان نمی آوریم.

در آخر باید تذکر دهم که دولت، همان طور که می گویید، دارای عقاید و برنامه و نظریاتی است یعنی بدون «فکر» نیست. اگر ایدئولوژی خاصی داشته باشد چون دولت های «سوسیالیسم واقعا موجود» در گذشته، آن وقت آن‌ها را «دولت‌های ایدئلوژیکی» می نامیم. دولت لائیک دولتی است که هیچ دینی را در قانون اساسی‌اش به رسمیت نمی شناسد، ولو دین اکثریت جامعه را. از این رو به عنوان نهاد، دولت لائیک  دارای دین خاصی که اعلام کند و بنا بر آن عمل کند نیست در عین حال که ضد دین هم نیست. لائیسیته مناسباتش را تنها با دین و نهاد دین روشن می‌کند.  از این رو ست که آنان که تعاریف بسیط از لائیسیته به دست می‌دهند، هزار و یک مقوله دیگر را به هم می‌بافند و به لائیسیته ربط می‌دهند- به لائیسیته‌ای که بضاعت معین و مشخص و محدود خود را دارد - کاری جز خلط مبحث، مخدوش کردن موضوع اصلی و به قول فرانسوی ها «noyer le poisson» (معادل فارسی آن چه می‌شود؟) انجام نمی دهند. آقای بنی‌صدر در کار «غرق» کردن لائیسیته در دریای انبوه موضوعات مختلفی که ربطی به آن ندارند، چه بسا - اطمینان ندارم - با انگیزه مستور کردن عصاره‌ی اصلی لائیسیته که جدایی دولت و دین است،  ید طولایی دارند.

 

به طور خلاصه اگر دولتی آن سه اصل مربوطه را رعایت کند دولت لائیک است و اگر در ضمن بخواهد ایدئولوژی خاصی را تبلیغ کند و در قانون اساسی اش حک کند آنوقت می شود «دولت ایدئولوزیکی».

در مورد ایران می توان گفت که دولت در ایران هیچ گاه لائیک نبوده است. در گذشته سلطنتی و اعلیحضرت آن  «اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالاه  سلطانه» (متمم قانون اساسی مشروطه) بوده و امروزه نیز در پرتو قانون اساسی اسلامی و ولایت فقیه، به تمام معنا و قوه دولتی تئوکراتیک و دینی (اسلامی) است.  

 

4

در مورد نکات بند 4 شما:

و اما در مورد بحث «مدرسه‌ی لائیک» ( Ecole laïque) در فرانسه به نظر می رسد که اختلافی جدی میان ما باشد که توضیحی در مورد نظر خود در این جا ارائه می دهم.

لائیسیته در فرانسه در حقیقت از مدرسه آغاز  و بنا می شود و این یک ویژگی منحصر به فرد فرانسه نسبت به سایر کشور هاست. تمام ماجرای لائیسیته و حتا اختراع واژه «لائیسیته» که پیش از آن وجود نداشته است در شورای یک شهرداری در حومه‌ی شهر پاریس، پس از کمون پاریس در سال 1872، به مناست جلسه ای پیرامون «مدرسه‌ی لائیک» شروع می شود و پس از 30 سال کشمکش با کلیسا و واتیکان سرانجام به قانون 1905 می‌انجامد. تاریخ لائیسیته در فرانسه با تاریخ شکل پذیری مدرسه‌ی لائیک در این کشور عجین شده است. همان طور که تاریخ آمریکا با جنگ استقلال طلبانه ی این سرزمین عجین شده است و همان طور که تاریخ ملی گرایی معاصر در ایران با نهضت برای ملی کردن صنعت نفت عجین شده است. شکل‌گیری لائیسیته در فرانسه که ویژگی این کشور است، بر خلاف دیگر کشور ها که از موضوعات دیگر شروع می شود،  از مدرسه، از عمومی کردن آموزش (مدرسه‌ی جمهوری) ، از خارج کردن امر تدریس از حوزه‌ و سلطه‌ی کهن و تاریخی اختیارات کلیسا و فرقه‌های مذهبی، از برداشتن صلیب‌ها از روی دیوارهای کلاس‌های مدارس، از حذف آموزش و تعلیمات دینی از کتاب‌های درسی و دروس مدارس... آغاز می‌شود. مردم فرانسه سی سال حد اقل مبارزه کردند تا نماد دینی را از درون مدرسه که جای تبلیغ مذهب خاصی نیست خارج کنند تا همه - چه مذهبی، چه آگنوستیک و چه آته - در کنار هم برابرانه به امر تحصیل و آموزش بدون تمایز دینی بپردازند. از دست دادن این دستاورد تاریخی، چیزی که همه بر آن اتفاق کردند، چه کاتولیک، چه پروتستان، چه اورتودکس، چه یهودی، چه آگنوستیک و چه آته – در برابر اسلام‌گرایی بنیادگرا که حاضر به پذیرش این میثاق عمومی و تاریخی در فرانسه نیست و در نتیجه باز کردن راه تبلیغ ادیان مختلف در مدارس از طریق تظاهر نماد های خاص و متمایز دینی در حالی که همه ی ادیان دیگر پذیرفته اند که در صحن مدرسه از این کار خود داری شود، گامی بزرگ به پس است  که به راستی و به حق نباید برداشت.

تمام موضوع مدرسه‌ی لائیک و لائیسیته در مدارس فرانسه مربوط به حفظ چنین دستاورد و میثاقی عمومی و تاریخی است که جمهوری فرانسه بر آن متعهد شده است، در قانون اساسی اش منعکس شده است و همه‌ی ادیان و از جمله مسلمانان غیر بنیادگرای فرانسوی و نهاد های شان در فرانسه پذیرفته اند.   

روشن است که موضوع منع نماد مذهبی در فرانسه تنها در رابطه با مدارس (از کلاس اول تا دیپلم) مطرح است (به دلیل همان سابقه و تاریخی که توضیح دادم یعنی میثاق تاریخی عمومی کلیساهای متعدد فرانسوی و نهاد جمهوری در این مورد که هم چنان بر آن پایبندی وجود دارد).

اما موضوع حجاب اسلامی به طور کلی در فرانسه مربوط به لائیسیته نمی شود بلکه با امر آزادی و رهایی زن و برابری او با مرد ارتباط پیدا می کند یعنی در آن جا که باید به نقش ارتجاعی ادیان و بویژه اسلام در «فرونشاندن» زن نسبت به مرد  و «پوشاندن» او پرداخت که بحث دیگری است.  و آن چه که امروزه جریان‌هایی راست از نوع لوپنی‌ها، سارکوزیست‌ها... در فرانسه به نام لائیسیته مطرح می کنند، همان طور که من در مقاله‌ای تحت عنوان  در برابر تعصب‌گرایی دینی همواره از آزادی و لائیسیته دفاع کنیم! نوشته ام هیچ ربطی با لائیسیته ندارد بلکه خارجی ستیزی از ورای مسلمان ستیزی است که باید محکوم شود.

این بود آن چه که در این مورد و به اختصار مایل بودن در میان بگذارم.

 

در پایان باید بگویم که من از ملاحظات و نقد شما نسبت به مطالب کتاب لائیسیته چیست سود بردم و واقعاً بی‌تعارف ممنونم. با این که اختلافاتی داریم اما اشتراکات زیادی نیز داریم که به کمک آن ها می توانیم این بحث و گفتگوها را نه برای متقاعد کردن هم‌دیگر که ضرورتی ندارد بلکه برای پیشبرد امر لائیسیته در تئوری و پراتیک به پبیش بریم.

 

شاد باشید.

صمیمانه

شیدان وثیق

اکتبر 2012 – مهر 1391